دانلود کلیپ|دانلود عکس - دنیای سرگرمی|دانلود

دانلود کلیپ باحال و عکس و دانلود نرم افزار و اخبار

دانلود کلیپ|دانلود عکس - دنیای سرگرمی|دانلود

دانلود کلیپ باحال و عکس و دانلود نرم افزار و اخبار

گفتگو با عمو قناد بچه ها

از بچه ها عقب نمانیم

او را می شود به نوعی پیشکسوت عمو های تلویزیونی دانست. از مدرسه تا مدرسه که برای بچه های جنگ بود و قلقلی، پسرک ساکتی که پانتومیم اجرا می کرد و در دنیای رمزآلودش هیچ وقت حرف نمی زد و «جمعه به جـمعه» که هر جمعه به سراغ بچه ها می آید...و اینها همه یادگاری های سه دهه فعالیت مجید قناد است.

گفت وگوی زیر حاصل یک ساعت گپ با این مجری پرکار برنامه های تلویزیونی است که برای انجام مصاحبه به دفتر روزنامه آمد.

از وقتی وارد تحریریه روزنامه شدید از گوشه و کنار آوای جمله «یه برنامه دیگه ...» البته با لحنی که شما ادا می کنید از سوی همکاران ما شنیده می شد! بگذارید برای اولین سوال از خلق این جمله کلیدی در برنامه شما بپرسم...


بقیه در ادامه مطلب...

ما در هر برنامه ای که داریم به نوعی از جملات تاکیدی روان شناسی استفاده می کنیم تا این جمله ها در ذهن مخاطبان بماند. مثلا در برنامه «از مدرسه تا مدرسه» جمله ده و ده و ده، در برنامه «شادی، بازی، تماشا» رفتار و حرکات قلقلی و رابطه من با او در ذهن مردم ماند، در ساعت شنی جمله آهنگین «گل گفتی آی گل گفتی»، در برنامه «فیتیله» همان کلمه فیتیله و در برنامه «جمعه به جمعه» همین عبارتی که همکاران شما می گویند...! عبارات کلیدی هم یکدفعه به وجود نمی آیند، بلکه با تفکر و مشورت با سایر عوامل شکل می گیرند.

عموما جملاتی که در زمان پخش برنامه توسط من و با لحنی آهنگین مطرح می شوند با گذشت چند برنامه و با مخاطب سنجی و بازخوردهای بچه ها نسبت به این جمله ها تبدیل به یک جمله کلیدی می شوند. مثلا همین جمله یه برنامه دیگه... بر اثر تکرار و همصدا شدن بچه ها با من به وجود آمد یعنی شاید برخی مواقع اصلا عمدی در کار نبوده و بعد از این که دیدم بچه ها با من این جمله را تکرار کردند در اجراهای بعدی ام سعی کردم روی آنها تاکید و آن را غلیظ تر ادا کنم.

یعنی می خواهید بگویید برای اجرای برنامه هایتان اتاق فکر هم دارید؟

من به عنوان یک تهیه کننده و کارگردانی که بیشتر سال های عمرش را روی کار در برنامه های کودک گذاشته معتقدم یک برنامه باید تاثیرگذار باشد. این تاثیرگذاری گاهی به خاطر ابداع یک جمله است. به هر حال یک برنامه باید دیده شود و وقتی دیده می شود که یا از آن انتقاد کنند یا مورد تائید مخاطبان قرار بگیرد. به نظر من هر کاری و در هر زمینه ای نیاز به تفحص، گفت وگو و مطالعه دارد به عنوان مثال هنوز که هنوز است بعد از هر برنامه مثلا از همکاران حراست و نگهبانی سوال می کنم و نظرشان را درباره برنامه آن روز می پرسم. در خانه در مورد قسمت های مختلف برنامه می پرسم و حتی از همکارانم در صدا و سیما و تهیه کنندگان دیگر نیز چگونگی اجرای برنامه را سوال می کنم. خود من هم برنامه ضبط شده ام را می بینم و هر بار هم به نکته تازه ای می رسم و گاهی اوقات هم خودم را توبیخ می کنم که مثلا مجید این کار را نباید انجام می دادی!

چرا خودتان را سرزنش می کنید؟

تلویزیون مثل یک دانشگاه است به همین جهت ما مسئولیم. ما باید به نوع نگاهمان، نوع لباس پوشیدنمان و نوع حرف زدنمان دقت کنیم؛ چرا که ما در تلویزیون برای بچه ها الگو هستیم به همین دلیل معتقدم یک برنامه آن هم در زمینه کودک و نوجوان نیاز به مطالعه و تحقیق فراوان دارد و البته گاهی هم سازندگان همان گونه که تشویق می شوند باید توبیخ شوند، حتی اگر این توبیخ از طرف خودشان باشد.

همه دست اندرکاران برنامه های کودک به این نکته اذعان دارند که کار با کودک سخت است. به نظر شما چرا چنین است؟

سخت تر است چون بچه ها ریشه های یک جامعه هستند. بچه هایی که آینده به آنها امیدوار است و مطمئن باشید اگر هرچقدر در آموزش و ایجاد شادی و نشاط برای بچه ها بکوشیم مسلما آینده پرنشاط و سالم تری در انتظار ماست. البته در کنار تلویزیون، خانواده و مدرسه نیز نقش زیادی در آموزش و تربیت کودکان دارد.

اما مسلما سختی هایش کمتر از شیرینی هایش است که شما را سال ها در برنامه کودک نگه داشته است. کار با بچه ها چه جذابیتی دارد که نزدیک به 30 سال اســت آن را رها نکرده اید؟

دنیای من مثل دنیای بچه هاست و چه داخل و چه بیرون استودیو تلاش می کنم این روحیه را حفظ کنم. در خیابان هر وقت بچه ای را می بینم اول من به او سلام می کنم. بچه ها اول خیلی تعجب می کنند؛ چرا که از پدر و مادرشان شنیده اند هیچ وقت در خیابان با غریبه ها حرف نزنند؛ اما بعد من را می شناسند خیلی خوشحال می شوند و تعجب می کنند من اول به آنها سلام کرده ام. یکی از مهم ترین موضوعاتی که وقتی به آن فکر می کنم و به تجربه 30 ساله ام افتخار می کنم، این است که خوشحالم در حال حاضر به موقعیتی رسیدم که به خاطر تجربه زیادم در تلویزیون یک حس نوستالژیک بین پدر و مادرها و بچه های دیروز دارم و چند نسل از من خاطره دارند و این موضوع مرا همیشه وادار به فعالیت بیشتر در این زمینه می کند.

پس حسابی بین همه نسل ها معروفید؟

معروف شدن هنر نیست، محبوب شدن و محبوب ماندن هنر است و رسیدن به این درجه به زمان نیاز دارد. این که ما بدانیم در زمانی که از دست داده ایم و سال هایی را که پشت سر گذاشته ایم چه کارهایی انجام داده و چه تجربیاتی کسب کرده ایم و چقدر از تجربیات گذشته استفاده می کنیم. من در این 30 سالی که در تلویزیون خدمت کرده ام، تلاش کردم کاری کنم که در بین بینندگان محبوب باشم تا معروف.

خودتان فکر می کنید دلیل این محبوبیت چیست؟

معتقدم انسان نباید آموزگاران خودش را از یاد ببرد. هر کسی در زندگی معلمانی داشته است و باید به حال کسانی که گذشته خود را فراموش می کنند، تاسف خورد. خوشبختانه در این سه دهه تمام تلاشم را کرده ام که برنامه هایی را برای کودکان طراحی و اجرا کنم که بیشترین جاذبه و آموزندگی را داشته باشد. افتخار می کنم در برنامه مدرسه تا مدرسه در آن سال های سختی که بر ایران می گذشت، حضور داشتم. به عقیده من یکی از رموز ماندگار شدن و موفقیت در هر زمینه ای به تازه شدن و نو شدن است و من در همه برنامه هایم تلاش می کنم خودم را با شرایط روز و ویژگی های بچه های زمانه وقف دهم تا برنامه ای در خور آنها بسازم و البته در این راه آموزگارانم را از یاد نبرده ام.

یعنی به دلیل نو شدن و تنوع بعد از هشت سال از برنامه فیتیله جدا شدید و برنامه جمعه به جمعه را تهیه کردید؟

شاید بتوان این طور گفت. ببینید من هر کدام از برنامه ها را به دلیلی کنار گذاشته ام و اعتقاد دارم در حال حاضر بچه ها در دوره فراوانی رسانه های جمعی از جمله اینترنت زندگی می کنند و ما باید به تاخت با آنها پیش برویم تا عقب نمانیم و اگر جا بمانیم دیگر نمی توانیم بچه ها را جذب کنیم و در چشم به هم زدنی از مرکز توجه بچه ها خارج می شویم. ما باید برنامه های مناسب، جذاب و متنوع بسازیم و بگذاریم بچه ها خودشان انتخاب کنند و اگر بتوانیم برنامه ای را ارائه دهیم که بچه ها را جذب کنند و سلیقه آنها را پوشش دهد، حتما برنامه مخاطبان خودش را پیدا می کند. من خوشحالم که هشت سال تمام تلاش کردم و برنامه فیتیله را آنقدر با سلیقه بچه ها هماهنگ کردم که مخاطبان خودش را پیدا کرد و از جایگاه خوبی هم در میان آنها بهره مند شد. اما بعد از مدتی دیدم این برنامه جایگاهش را در بین کودکان از دست داده و تبدیل به برنامه ای برای بزرگسالان شده است. به همین خاطر از فیتیله فاصله گرفتم.

با این اوصاف عمو قناد قرار نیست از بچه ها خداحافظی کند و البته قرار هم نیست برای آنها برنامه های خسته کننده تولید و پخش کند؟

ما هر هفته برآوردی از نظرات بچه ها انجام می دهیم و از روی همین نظرسنجی ها متوجه می شویم واقعا برنامه را دوست دارند و اگر بتوانیم با زمان پیش برویم و موضوعات تازه ای برای بچه ها مطرح کنیم این اتفاق هرگز نمی افتد. ضمن این که خیلی از برنامه های کودک در جهان وجود دارند که به صورت مداوم پخش می شوند و هر روز هم به مخاطبان خود می افزایند؛ اگر برنامه ای شروع به درجا زدن کرد، آن وقت است که باید فاتحه آن برنامه را خواند؛ اما این نکته را فراموش نکنید که اتفاقا یک مجری و برنامه ساز کارکشته می تواند افراد زیادی را پرورش دهد و تجریبات خود را در اختیارشان بگذارد به همین دلیل من احساس می کنم هنوز صد سال دیگر هم جا دارم و در این زمینه هم تلاش می کنم. من خیلی ها را به مردم شناساندم و به آنها کمک کردم؛ اما خیلی خوب است که آنها حق شناس باشند.

جوری حرف می زنید که انگار کسی در حرفه کاری نسبت به شما حق نشناس بوده است؟

به یک استاد بزرگی گفتند دانشجویی دارد علیه تو چیزی می گوید و در روزنامه چاپ می کند، چرا جوابی به او نمی دهی؟ او در پاسخ گفت: اگر من جواب او را بدهم او را بزرگ کرده ام. من هم همیشه در عملم از حرف های بزرگان استفاده می کنم و سعی می کنم خودم همیشه قدرشناس باشم.

درباره طراحی و ساختار برنامه جمعه به جمعه برایمان بگویید؟

من به گروه جدیدم همیشه می گویم سعی کنیم در برنامه جدیدمان همه موسیقی ها و آهنگ ها همراه با نمایش باشد و سعی می کنیم برخی مواقع حتی در کنار آموزش و پرورش و سایر نهادهای آموزشی نیز نقش خودمان را ایفا کنیم. من همیشه می گویم نگذارید برنامه به سمت لودگی پیش برود. در برنامه جدید سعی می کنیم اجراها کودکانه باشد و بزرگسالان را به کودکان نزدیک کنیم. اگر لباس پلیس را می پوشیم، می خواهیم بچه ها بدانند این لباسی که ما پوشیده ایم چه وظایفی دارد. با بچه ها توپ بازی می کنیم و آنها را فعالانه به مشارکت در برنامه وا می داریم. اصلا دلیل زنده بودن برنامه همین است. ما به بچه ها نمی گوییم دروغ نگو. می گوییم آفرین به بچه راستگو، یعنی حتی در استفاده از کلمات هم دقت می کنیم از کلمه هایی با بار مثبت استفاده کنیم.

آقای قناد برایمان بگویید کارتان را از چه زمانی شروع کردید و چه شد به تلویزیون آمدید؟

تقریبا از دوران دبستان و راهنمایی فعالیت هایی در زمینه تلویزیون داشتم، اما به صورت جدی کارم را از سال 54 یا 55 با صدا و سیمای آبادان آغاز کردم. در سال 59 در اصفهان، سال 61 در اراک و خرم آباد و در سال 62 به صدا و سیمای تهران منتقل شدم و در کنار همه این تجارب سعی کردم از راه درست و با آموختن درس مربوط به رشته کاری ام ادامه تحصیل بدهم به همین جهت به دانشگاه تهران رفتم و در رشته کارگردانی تحصیل کردم. جالب است بدانید از همان اول دلم می خواست به طور حرفه ای در برنامه بچه ها فعالیت کنم و از همان ابتدا هم در برنامه هایی مثل «محله برو بیا» و «هاچین و واچین» فعالیت داشتم.

برنامه از مدرسه تا مدرسه چطور به وجود آمد؟

ما اولین برنامه تخصصی مان را در حوزه کودک با برنامه از مدرسه تا مدرسه شروع کردیم. آن زمان احساس می کردیم باید قبل از این که سراغ دانش آموزان دبستانی برویم برای خردسالان برنامه سازی کنیم. پس به عقب برگشتیم و فعالیت خودمان را با تمرکز روی بچه های خردسال شروع کردیم. به همین دلیل سعی کردیم در برنامه بازی، شادی، تماشا روی کودکان سرمایه گذاری کنیم و با سلایق آنها آشنا شویم. یکی از خاطرات قشنگ من این است که هنوز هم خیلی ها وقتی مرا می بینند از من می پرسند قلقلی حرف می زند؟ حتی یک روز پسربچه ای ناشنوا به من با همان لحن مخصوص به خود گفت من برنامه شما را می بینم و خیلی آن را دوست دارم، اما می دانم قلقلی حرف می زند و می شنود. به او گفتم تو از کجا می دانی و وقتی دلیلش را به من توضیح داد خیلی جا خوردم. گفت برای این که وقتی پشتش به شماست و شما تذکری به او می دهید، صدای شما را می شنود و تذکر شما را گوش می کند، پس او ناشنوا نیست. آن موقع من خیلی خوشحال شدم و همان جا متوجه شدم نباید بچه ها را دست کم بگیریم.

چه شد به این فکر افتادید که در برنامه از جمعه به جمعه یادی از بچه های دیروز کنید؟

بیشتر با اضافه کردن این بخش به برنامه جمعه به جمعه دلم می خواست یک جور حس نوستالژیک را به دانش آموزانی که در آن زمان هشت ساله بودند و الان 35 ساله هستند، منتقل کنم. این که خودشان را ببینند و یادی از آن زمان بکنند. علاوه بر آن معلمان هم با دیدن این بچه ها شاد می شوند. این که با دیدن رشد و پیشرفت این بچه ها که عموما در حال حاضر مهندس یا پزشک شده اند به خودشان افتخار کنند که این فرد روزی دانش آموز آنها بوده است. از همین رو خیلی ها اعم از خود آن دانش آموزان یا خانواده ها و مدرسه آنها تشکر کردند که ما خاطرات آنها را پس از دو دهه زنده می کنیم. شاید آن زمان آنها نتوانسته بودند به دلیلی مثل قطعی برق و نبود امکانات برنامه خودشان را ببینند، اما الان توانستند خودشان یا دوستانشان را ببینند.

آقای قناد ایده قلقلی در برنامه بازی، شادی، تماشا در زمان خودش خیلی جدید بود. طراحی شخصیت او چطور به ذهنتان رسید؟

تهیه کننده برنامه بازی، شادی، تماشا هم فریبا فرهی بود و من دستیار او بودم. ابتدا قرار بود این برنامه را مرحوم مهرپرور اجرا کند و من به عنوان مجری دوم با وی همکاری کنم؛ اما ایشان بنا به دلایلی نتوانستند برنامه را اجرا کنند تا این که یک روز من به شهربازی رفتم و یک آکروبات دیدم که روی طناب در حال راه رفتن است و قلقلی پایین طناب ادای او را به حالت کمدی در می آورد و از نحوه اجرای او لذت بردم. از آنجا که من هر چیزی را دو بار یعنی یک بار از دید خودم و بار دیگر از دید کودکان نگاه می کنم وقتی به چهره کودکان دقت کردم، متوجه شدم چقدر از این بازی و این نقش بازی کردن توسط او خوششان آمده است به همین جهت ایشان را معرفی کردم و از آن روز شد قلقلی معروف برنامه.

چرا قلقلی حرف نمی زد؟

آن زمان احساس کردیم درصدی از بچه های ایران ناشنوا و درصدی هم گوشه گیر و خجالتی هستند. به همین دلیل فکر کردیم چطور می شود این بچه ها را از خجالتی بودن بی مورد نجات دهیم. البته من هنوز هم به این فکر می کنم که برای نابینایان چه کاری می توانیم بکنیم. حتی یکی از آنها را به نام علی که نابیناست و در رادیو فعالیت دارد به یکی از برنامه هایم دعوت کردم و از او خواستم در اجرا به من کمک کند و سعی کردم اعلام و اجرای برخی موضوعات را به او بسپارم. با این کار می خواستم بگویم یک نابینا هم می تواند مجری شود و یک ناشنوا هم می تواند برنامه ای را اجرا کند و آن را ببیند.

در برنامه خنده بازار، عمو قناد تبدیل به بخش ثابت این برنامه شده است. از این که با شما شوخی می کنند چه حسی دارید؟

به من یاد داده اند همیشه نیمه پر لیوان را ببینم و به همین دلیل هم از دیدن این بخش از خنده بازار لذت می برم. جدای از این دوستان خنده بازاری ابتدا از من اجازه گرفتند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که اصولا آدم های بزرگ و مهم مورد توجه قرار می گیرند و در طول تاریخ ادای آدم های بزرگ را درمی آورند و کاریکاتور آنها را می کشند و نقش آنها را بازی می کنند. به همین دلیل هم من فکر می کنم حتما برنامه جمعه به جمعه دیده شده که این برنامه به سراغ آن برای دستمایه قرار دادن طنز رفته است؛ چرا که اصولا باید برنامه یک ما به ازای واقعی مناسب را در ذهن مخاطبان تداعی کند تا با دیدن نسخه طنز آن مخاطب به خنده بیفتد. حالا برای من جالب است که این برنامه از دید هنرمندان و همکاران این طور دیده شده و البته با کمی اغراق پخش می شود. جالب است بدانید وقتی در جمع خانوادگی قرار می گیرم به من اعتراض می کنند چرا اجازه می دهم مرا مورد تمسخر قرار دهند، اما من اعتقاد دارم این کار یعنی این که برنامه ای دیده شده است و از آنجا که دل ما مثل دل بچه ها پاک و صادق است، اصلا نکته های منفی به ذهنم نمی آید.

از دید دیگری هم می شود این موضوع را دید. این که شاید خنده بازاری ها باعث شدند برنامه شما بیشتر دیده شود...

درست است، گاهی اتفاقا احساس می کنم همین روایت طنز از برنامه عمو قناد کمکی است به دیده شدن برنامه ما. برنامه ما مخصوص کودکان است و البته سعی می کنیم نیم نگاهی هم به بزرگ تر ها داشته باشیم؛ اما خنده بازار را بزرگ تر ها هم می بینند و شاید بسیاری از مخاطبان بزرگسال با دیدن این بخش متوجه برنامه ما شوند.

در زمان اجرا، چقدر فی البداهه کار می کنید؟

بگذارید در این زمینه خاطره ای تعریف کنم. روزی در یکی از اجراهایم روی صندوقی پریدم و صندوق شکست و من تا گردن داخل آن فرو رفتم. همان موقع به جای این که عذرخواهی کنم و هول شوم به کارم ادامه دادم و گفتم: پس ببینید بچه ها ممکن است هر لحظه برای ما اتفاقی بیفتد و همین طور که حرف می زدم از صندوق بیرون آمدم و از آن دور شدم. بعد که برنامه تمام شد کارگردان به من تذکر داد اگر قرار است کاری انجام دهید به ما قبل از برنامه بگویید که ما درست آن صحنه را پوشش دهیم. ببینید حتی آنها هم باور کردند که کار من جزئی از برنامه است. یک بار هم در برنامه فیتیله، من در اتاق عمل بودم و بعد که بلند شدم در حین اجرا یک صندلی به صورتم خورد و دهنم پر از خون شد. آن موقع نگذاشتم بینندگان بفهمند؛ چرا که بچه ها روحیه حساسی دارند. می خواهم بگویم از این موقعیت های فی البداهه زیاد پیش می آید.

برنامه های کودک و نوجوان امروزه چه فرقی با دیروز دارد؟

آن زمان اجرای برنامه به این راحتی ها نبود. ما در اجرا محدودیت های زیادی داشتیم. حتی در دست زدن و شادی کردن هم باید رعایت خیلی چیزها را می کردیم. هنگام دست زدن باید ابتدا از یک انگشتی و دو انگشتی شروع می کردیم و بعد نهایتا به آفرین صد آفرین می رسیدیم. حتی تعداد برنامه ها و کانال های تلویزیون هم به اندازه امروز نبود. ما دو شبکه داشتیم، اما با همه این شرایط ما با همکاری مسئولان برنامه از مدرسه تا مدرسه را برای بچه ها تهیه کردیم. بچه ها در زمان جنگ و مشکلاتی که کشور داشت با دیدن این برنامه ها خوشحال می شدند و به نظر خودم این برنامه برای همیشه در تاریخ ماند و نشان می داد حتی در زمان جنگ چقدر خانواده ها به تحصیلات اهمیت می دادند.

اگر قرار باشد یاد گذشته کنید به اولین چیزی که فکر می کنید، چیست؟

من هیچ وقت آموزش هایی را که از استادانم در این زمینه فرا گرفتم، فراموش نمی کنم. یادم می آید سر کلاس های استاد سمندریان بودم. یک بار یک پانتومیم خوبی اجرا کردم و باعث شد سمندریان به من بگوید آفرین قناد برو بشین؛ اما من به او گفتم یعنی برایم دست نمی زنید و مرا تشویق نمی کنید؟ دیدم جور خاصی به من نگاه می کند. گفتم حرف بدی زدم؟ گفت هنرمندی که انتظار دست زدن داشته باشد روز مرگش فرا رسیده است، چرا که فکر می کند حدش تمام شده است. یک بار هم به او گفتم هر وقت برنامه اجرا می کنم تن و بدنم می لرزد. چه کار کنم. این خیلی بد است؟ اما او مرا تشویق کرد و گفت اتفاقا این نکته نشان دهنده این است که تو به جای این که به دوربین توجه نشان دهی به بینندگان اهمیت می دهی و به آنها توجه داری. دیدم راست می گوید. من همیشه وقتی برنامه ای را اجرا می کنم دائما دارم خودم را سرزنش می کنم و به خودم نهیب می زنم که نکند جلوی بچه ها چیزی بگویم که زحمت یک عمر یک معلم یا پدر و مادر را به هدر دهد.

رمز موفقیت و ماندگار شدن عمو قناد در چیست؟

عاشقی. وقتی یک نفر کارش را دوست داشته باشد و عاشقانه آن را انجام دهد حتما موفق می شود. استاد سمندریان همیشه به ما می گفت شما باید آنقدر کارتان را دوست داشته باشید و به آن توجه کنید که حتی اگر ببینید یک نفر هم به دیدن تئاتر شما آمده باز هم آنقدر خوب بازی کنید که انگار صد نفر بیننده دارید. همچنین یک هنرمند موفق باید فروتن باشد و نباید هیچ گاه گذشته خود را فراموش کند. من هیچ گاه زحمات محمد ایوبی را که نویسنده و معلم من بود و به نوعی مرا به تلویزیون آبادان معرفی کرد از یاد نمی برم. هنوز خیلی مانده تا یاد بگیریم و کامل بشوم، خصوصا این که کار کودک خیلی سخت است و بچه ها خیلی زودرنج و حساسند.

در این که بچه ها زود رنج و حساسند شکی نیست. شما در این زمینه سعی کردید چطور با آنها رفتار کنید تا بین آنها محبوب شوید؟

من در طول برنامه خیلی حواسم جمع است و از اصول روان شناسی در رفتار با بچه ها استفاده می کنم. شما 50 درصد مربوط به اجرا را از تلویزیون می بینید؛ اما 50 درصد پشت صحنه کار با کودکان را نمی بینید. جالب است در همین زمینه خاطره ای برایتان تعریف کنم. روزی در حین اجرا متوجه ناله آرام یکی از بچه های داخل استودیو شدم. همان طور که داشتم حرف می زدم کنار پسرک رفتم و متوجه شدم دستش در لوله صندلی گیر کرده. آن موقع می توانستم بگذارم برنامه تمام شود و به عوامل بگویم به او کمک کنند تا مشکلش برطرف شود اما احساس کردم این بچه در دنیای بچگی خودش فکر می کند الان برنامه تمام می شود و همه از جمله عمو قناد می روند و او می ماند و دست گیرکرده اش و دیگر کسی نیست به دادش برسد، اما من در حین اجرای برنامه کنارش نشستم و دستم را روی دستش گذاشتم و با این کار قوت قلبی به او دادم. او فهمید عمو قناد فهمیده دستش گیر کرده و قرار نیست تنهایش بگذارد. بعداز برنامه با کف و صابون دستش را بیرون آوردیم.

بحث بر سر شخصیت پیش بینی ناپذیر و حساس بچه ها شد. می خواهم بدانم تا چه حد یک مجری حق دارد اگر کودکی چیز ناربطی گفت آن را تحریف کند؟مثل همان ماجرایی که درباره فرنود پیش آمد...

ببینید وقتی کودکی ناخواسته چیزی می گوید آن لحظه، لحظه حساسی است و مسلما در مورد مساله فرنود هم قطعا مجری، حساسیت موضوع را درک کرده و فهمیده که باید در آن لحظه همه حساسیت ها را پاسخگو باشد. در این موقعیت ها قدرت تصمیم گیری سخت می شود. ولی اگر یک مجری با تجربه باشد می داند چگونه باید موضوع را جمع و جور کند. برای من همچنین موقعیت هایی پیش آمده است. زمانی در شبکه جام جم برنامه زنده داشتیم. بچه ای زنگ زد و یکباره از من پرسید چرا پلیس های شما اینقدر آدم می کشند؟ همکاران من تلفن را قطع کردند؛ اما من ادامه دادم و توضیح دادم که پلیس باید آدم های بد را بکشد تا ما در امان باشیم. در مورد فرنود هم شاید اگر من در آن موقعیت بودم می گفتم آفرین بر تو که کارت را انجام می دهی حالا نفر بعدی... البته من به درست و غلط بودن کار آن مجری کاری ندارم؛ اما اعتقاد دارم باید با بچه ها روراست بود و صادق.

عمو قناد برند (شناسه) برنامه هایش است یا برنامه ها شناسه عمو قناد هستند؟

یک روز مردی ساعتش را که همه او را از تعمیر آن نا امید کرده بودند به پیرمرد با تجربه ای داد و آن پیرمرد دستی به ساعت زد و در عرض دو دقیقه آن را درست کرد و گفت می شود 150 هزار تومان. مرد با تعجب پرسید تو فقـــط دو دقیقه روی تعمیر آن زمان گذاشتی، پیرمرد به او گفت: نه اشتباه نکن،90 سال و دو دقیقه. پس عمو قناد و 30 سال تجربه اش شناسه برنامه هایش است.

دوست دارید به گذشته برگردید؟

بله. اگر برگردم رشته ای را که در حال حاضر در آن فعالیت می کنم، کامل تر می کنم و با زبان های مختلفی هم آشنا می شوم و سعی می کنم تا می توانم یاد بگیرم.

دوران کودکی چه؟ دوست دارید به آن زمان برگردید؟

زیاد دوست ندارم به کودکی برگردم؛ چرا که به دلیل فوت پدر دوران سختی را گذراندم. مادر من هم برای من مادری کرد و هم پدری. البته سختی های زیاد انسان را سختکوش بار می آورد و او را بزرگ می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد